شیطان


تنهایی

روزی شیطان را دیدم در کنار خیابانی بساطش راپهن کرده بود و فریب می فروخت ، مردم دورش جمع شده بودند ، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند ،توی بساطش همه چیز بود : غرور ، حرص ،دروغ ،خیانت و ...هر کس چیزی می خرید و در مقابلش چیزی می داد ، بعضی تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را ، بعضی ایمانشان و ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 7 خرداد 1390برچسب:,ساعت 16:53 توسط نیلوفر| |


Power By: LoxBlog.Com