تنهایی

 

من از این قصه خواهم رفت ….

بدون هیچ سخنی خواهم رفت ……

بی گلایه

بی شکوه

اکنون خواهم رفت

فقط تو بخند …..

من خواهم رفت

بگذار ببینم از رفتنم خوشحالی

بگذار دلم قرص باشد که جایم خالی نیست و تو بعد از من تنها نیستی

می دانم با او خوش تر از من خواهی بود

مثل همین دیروز

که دست در دستش در همان کوچه پر خاطره خودمان

صدای خنده ات تا عرش آسمان رسید

و او نیز با نگاهی عاشقانه تو را طلب می کرد

و من پشت پیرترین درخت کوچه

که همیشه شاهد گام های ما بودخوشحالی تو را نظاره گر بودم

و اشک از چشمانم جاری بود …نه غصه نخور اشک شوق بود

به خاطر دیدن لبخندی که ماه ها از روی لبانت بر من حجاب کرده بود

و من در جستجوی مذهب جدبدت بودم تا بدانم باید چگونه باشم ….

این را بدان این رفتن از بی عشقی نیست

هنوز هم به صداقت روز اول تو را دوست دارم

می روم چون تو آزاد زیبایی نه در بند

و من نمی توانم تو را در قفس از آن خود داشته باشم

تو اوج بگیر چون نفس های من به زندگی تو بند است

………………………

من خواهم رفت



نظرات شما عزیزان:

reza
ساعت22:25---5 خرداد 1390
سلام دوست عزيز
وبلاگ جالبي داري ولي امار بازديدش خيلي کمه .مي خواي يه راه 100% بهت پيشنهاد کنم که در روز بيش از2000 بازديد کننده داشته باشي
برو تو لينک زير
http://www.ranksaz.com/signup.php?ref=3678
باور نداري نه!! مي توني به وبلاگ من سر بزني و آمار بازديد ديروز و امروزمو مقايسه کني باورت ميشه .. ضمنآ کاملا رايگانه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:55 توسط نیلوفر| |


Power By: LoxBlog.Com