تنهایی
معلم از شاگردانش مي پرسد: چطور لحظه پايان شب و آغاز سحر را تشخيص دهيم؟ پسركي گفت: وقتي از دور ميشي را از ساقي تشخيص داديم. ديگري گفت: وقتي مي فهميم روز شده كه از دور درخت زيتون را از انجير تشخيص دهيم. معلم گفت: اين جوابي دقيق نيست. پسرها گفتند: پس جوابش چيست؟ معلم گفت: وقتي بيگانه اي نزديك مي شود و تو او را با برادرت اشتباه مي گيري، اختلاف ها ناپديد مي شود، اين لحظه ايست كه شب تمام و روز آغاز ميشود.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |